Angel of Death

+اگه یه روزی قرار باشه یکی رو نجات بدی اونی که دوستش داری رو نجات میدی یا اونی که دوستت داره؟

_اونی که دوستش دارم

+اون که تو رو دوست نداره

_میدونی اگه اونی که دوستش ندارم نباشه میمیرم؟

+همش حرفه

_اگه واقعا یکی رو دوست داشته باشیم از زندگی خودمون می‌زنیم،این دوست داشتنه. یعنی یکی رو بیشتر از وجود خودت دوست داری

+اونی که دوستت داره میتونه خوشبختیت کنه

_اره ولی من هیچ وقت نمیتونم دوستش داشته باشم

+ اگه اونی که دوستش داری بره با یکی دیگه

_خوشبخت بشه 🙂

+دیوانگی عالمی دارد

_قلب من دلبری دارد 

سرگردانم در این دنیا غریب و بی رحم بیا و پیدایم کن

آغوش محبتت را به رویم باز کن تا اشک هایم در آغوش تو حل شود

مدتی است نه تو هستی و نه آغوشی برای گریه های شبانه ام و باز هم من ماندم در سیاهی شبهایم و بغضی که جز آغوشت جایی نمی شکند

بیا و ارامم کن که جز تو آرامشی ندارم

پناهم باش که جز تو پناهی ندارم. دست هایم را بگیر دوباره راه رفتن را بهم آموز

یا..... اصلا ولش کن فقط باش که جهانم بی تو در سیاهی است

روشنایی جهانم باش 🖤

.

.

.

.

.

به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است

بی تو دنیای من  پر از تنهایی است

زار زد و گفت :ندیدمش دو سال هشت ماه و هفت روزه ندیدمش 
زار زد و گفت دیدی دوستم نداشت دیدی 
زار زد و گفت چراااااا؟؟؟؟ دوست داشتن چیه که موجب مرگ میشه 
جیغ زد و گفت چراااااا 
گوشیم از دستم افتاد اشکام ریخت رو گونه ام صدای جیغ بقیه بلند شد 
توی دلم جیغ زدم جیغ نزنین لعنتیا اون فقط میخواد بخوابه 
چشمام رو بستم، اشکام گوله گوله می‌ریخت 
+پرنیا
_جان پرنیا
+چرا یکی جدید میاد قدیمیه باید بمیره
_کی گفته اینو 
+نگاه کن دورتو کلی ادمای جدید آمدن دورشون 
_مگه من مردم
+حتما دوستشون نداشتی 
_دوست داشتنشون رو برای قلبم نگه میکنم 
+ولی اونا که دوستت ندارن
_من دوستشون دارم 
+اونا نمیفهمن
_من که میفهمم
+اونا یکی دیگه رو دوست دارن 
سکوت 
سکوت 
+دیدی چه سخته 
تلخ خندیدم و گفتم زندگی همینه «نو که آمد به بازار کهنه شود دل آزار» 

+نو که آید به بازار منم دارم کهنه ی دل آزار نخرم نو که آمده به بازار   :) 

 

به حرمت احساساتم سکوت کردم
تا نخوام با قلبم مبارزه کنم
با قلبم دشمن ابدی شدم
من تا داد میزدم نمیخوادت
قلبم داد میزد من میخوامش
میخواستش راست میگفت  تمام وجودش رو می‌طلبید
دشمنم بود شکست خورد و داد زد : میخوادش
اون کس دیگه رو میخوادش
منم شکستم برای قلب مظلومم برای قلبی که به حرمت عشقش سکوت کرد
عشقی که نفهمید قلبم چقدر وجودش رو می طلبه
قلبی که اروم گرفته بود و یه گوشه بود داد زد : دیگه نمیخوام هیچکی رو نمیخوام
باشد عشقش نقطه پایان من🖤

گاهی اوقات چشمات رو که باز میکنی میفهمی وجودت با وجود یکی دیگه قاطی شده
همش وجودش رو انکار میکنی تا  ... قلبت ، قلبی که مال توعه برای وجود یکی دیگه میزنه
چه بی قراری بزرگیه نبودن وجود کسی که نیمی از وجودته چشمایی که میدونی متعلق به کسی دیگه اس ولی مسکن وجود توعه
میدونی اون مال تو نیست ولی از این روزگار چشمای مسکنش ، لبخند آرامش بخشش ، عطر اکسیژنش و خودش که وجودی از وجودته سهم توعه
همین و بس
اگه بخوام از حق بگم باید بگم نه چشماش نه لبخندش نه عطرش و هزار تا چیز دیگه سهم تو نیست اینو قلبت میدونه و نمیپذیره

قلب جودش رو که نیمی از وجودته رو میخواد ولی عقلت ثانیه به ثانیه فقط فکر کردنش رو میپرسته

پرستش قلبی یا عقلی
خوب که فکر میکنم میبینم هم عقلم سکوت کرده هم قلبم
و فقط و فقط اکو صداش و حرفاشه که توی ذهنم جریان پیدا کرده 
سرعت خاطرات از سرعت خون توی رگام بیشتر توی ذهنم میگذره خاطراتی که برای جبرانش دیره خاطراتی که هیچ وقت تکرار نمیشه 
و اخرش هم اخر شبا و گریه ها و هزارتا فکر و خیالش 
ولی کافیه برای قلبم به یاد اوردن چشمای کسی که وجودش نیمی از وجودمه کسی که هیچ کس جز قلبم و عقلم و خودم از وجودش خبر نداره 

 

یه ثانیه تا نبودنش تا نمردنم تا داغمون نشدنم
یک ثانیه ای که قلب نزد عقل هنگ کرد
پاهایی که حرکت نکرد
چشمام رو میبندم و به یه ثانیه بعدش فکر میکنم جیغش و صدای لاستیکایی که روی خیابون کشیده شده بود
صدای زنگ تلفنی که قطع نمیشد
همهمه ای که به وجود امد
آژیر آمبولانسی که صداش توی خیابون پیچیده بود
چرا زنگ تلفن قطع نمیشد؟؟؟
خونی که روی خیابون ریخته بود و چشمایی که شاید دیگه باز نمیشد
جیغ و جیغ و جیغ بودنایی که شاید هیچ وقت به نبودنش فکر نکردم توی یه ثانیه میتونست نبودن باشه
از شک بیرون امدم و افتادم روی زمین مشتایی که پی در پی میرفت توی دیوار
:خدایا شرمنده این یکی مال من
دست نزار رو این
اشکام ریخت روی گونه ام و به دیوار مشت میزدم و میگفتم مال منه
ماله منه
ماله منه 

حس دختری رو دارم که روی تک تک جدولای خیابون قدم زده و خندیده ، چه نگاه هایی که با حسرت به اون دختر نخورده چه قضاوتایی که نکردن ولی اون بی تفاوت به همه ی حرف ها و نگاه ها هندزفری توی گوشش فرو کنه و بی دقدقه و از ته دل قه قه بزنه 
کی میگه از غم و درد میخنده ؟؟
دختری که میتونه روی تک تک جدولای خیابون راه بره و بخنده حقش برنده شدنه حقشه بشه قهرمان زندگی خودش .
برنده شدنم مبارک خودمـ :) 
..................................................................................
البته از این حال فقط دختر بودن و خنده اش و برنده بودنش بهم رسیده 😅
فعلا با وضعیتم ترجیحا نمیرم بیرون و میمونم تو خونه ولی بابت اینکه حتی اگه خودمم نخوام برنده ام و قهرمان زندگیمم خوشحالم :)

با دردی که توی بدنم پیچید دستم رو عقب کشیدم و  قاشقم رو کنار ظرف برنجا که سر جمع سه قاشق نخورده بودم گذاشتم و بلند شدم در اتاق رو باز کردم و خرسم رو بغل کردم زیاد نگذشت که کلافه نشستم و هندزفری رو فرو کردم توی گوشام ، چشمام و بستم فکر کردم 
به احساس فراموش نشدنیم 
به شخصی که میخواست بدبختم کنه و داشت بهش میرسید دوست داشتم داد بزنم و این برد بزرگ رو بهش تبریک بگم ، تبریک بگم به کسی که ارزوش بدبخت کردن دیگرانه 
به کسی ادا ادم خوبا رو در میاره 
بدون توجه به چشمای قرمز و اشکیم از همه چیز پیش خدا گله کردم خدایااا میشنوی دیگه ؟؟؟؟؟

چقدر سخته نبودن کسی که همه وجودته ، دلتنگ کسی بشی که حتی نمیفهمی دیدارت چقدر باهاش طول بکشه ، از چشمات اشک بیاد و تو بخندی 
چقدر زود دیر شد ، چطوری بگذرم از کسی که ذهن و قلبم پیشش گیره 
چرا انگار ارومم ولی درد میکشم بد یاد گرفتم نقش بازی کردن رو بد بازی کردم با زندگی خودم 
خیلی زود عروسکم رو کنار گذاشتم ولی الان نمیتونم کسی که کل وجودمه رو کنار بزارم 
چقدر زود با چشای قرمز و خیس با سری پر از فکر و درد سرم رو گذاشتم روی بالشت چقدر زود نبودنت برام جهنم شد 
کاش میشد فقط بفهمم جات خوبه ولی هر جا که باشی برای هر کسی که باشی با هر کسی که باشی برای همیشه  تو قلب کوچیکم فرمانروایی میکنی 

خوب که فکر میکنم میبینم همه چیز عین همه فقط منم که با احساسی که بهشون دارم تغییرشون میدم منم که با دوتا کلمه حرف اونا رو برای خودم میسازم . چشمام رو باز میکنم و میبینم از همه چیز و همه کس چندتا دارم چرا؟؟؟؟

یعنی اینقدر تاثیر داره ادم جلوی احساساتش رو بگیره ، به خودم که بیام ببینم همه شدن عین هم ؟؟ چطوری ساختمشون برای خودم که الان سخت مشغول خراب کردنم ولی این دفعه خراب کردن اونا نه خراب کردن خودم 

جدید شدن خودم 

برمیگردم به سال های قبل که بیست و چهارساعت حاضر بودم کتاب بخونم منی که کتابام شده بود شخصیتا زندگیم جالب بود روانشناسه خیلی رک بهم گفت دیوونه 

بعضی وقتا به خودم میگم مگه اون جای من زندگی کرده ؟؟ چقدر از حرفایی که میزنه میتونه راست باشه 

جدیدا به عبارت (نو که امد به بازار کهنه شود دل ازار ) اعتقاد پیدا کردم همه چیز اولش قشنگه شاید چون اولش اونقدر داغیم که نمیفهمیم مثل بقیه اس 

الان فقط و فقط به شش تا چیز فکر میکنم 

خودم 

مامانم 

خودش 

زندگی روز مره ام

گذشته 

دوست داشتنم 

شاید اگه اینا نبود دست به هر کار احمقانه ای میزدم ولی میدونم تا اینا هست منم هستم . کاش میشد برای یه روزم که شده اروم بود ، چشماتو با درد نبندی روی همه چیز به قلبت نگی بخواب عقلت رو موقع فکر کردن خاموش نکنی 

الان تنها چیزی که میفهمم تکراره 

تکرار ادما 

تکرار زندگی 

تکرار اشتباه 

تکرار دوست داشتن 

تکرار فکر کردن 

شاید اگه از اون شش تا هم ناامید شدم تونستم به دوست داشتنم پناه ببرم ، من فقط میخوام اروم باشم ولی بدون کسی تنهااا

.

.

.

.

.

.

.

.

گدا نیستم که صدقه سری کسی بالا سرم باشه گدا محتاجه به پول من محتاجم به دوست داشتنت اگه گدا بودم حتمااا قلبت رو احساست رو دوست داشتنت رو گدایی میکردم 

متاستفم که گدا نیستم و برای گدایی نکردنم پا میزارم رو همه چیز 

 

 

 

 

 

 

سکوتــــــــــــــــــــــــــــــــــ.... 

همه چیز عادی شده بود 
حتی عادی تر از همیشه 
هر صبح بیدار میشم یا کلاس داریم یا امتحان بعدش مجبورم برای تلف کردن وقت خودم اونقدر خودمو سرگرم کنم که فکرم جایی نره بعدش عین سرباز هایی که خدمت میرن صبر کنم مامانم صدام بزنه برای ناهار تا برم و سینیم رو بردارم و برگردم توی اتاق
الان دقیقا میتونستم قسم بخورم از مزه غذا چیزی نمیفهمم چون اونقدری تند تند میخوردم وقت نمیکردم بجوم و قورت میدادم یه جورایی قصدم خفه کردن خودم بود اگه کسی خیلی دقیق بهم نگاه میکرد متوجه کبودی صورتم و گلوم میشد بعد از پایان غذام سینی رو میبردم روی اپن میزاشتم و برمیگشتم توی اتاقم عصرا هم یا خاله میاد یا ارشیا یا من میرفتم سعی میکردم بیشتر هیچ جا نرم دیگه حوصلش رو نداشتم نمیخواستم هوام عوض بشه چهاردیواری اتاقم رو به هر بهشتی ترجیح میدادم 
شبا هم اونقدر محو نقش بازی کردن میشدم که خودمو یادم میرفت
احساس میکنم یه ادم جدید شدم دیگه دلم نمیاد هیچ کاری کنم احساس تنفری که نسبت به خیلیا ها داشتم دامن خودمم گرفته ترسم از اینکه احساس تنفرم همه گیر بشه 
چرا هر چی بیشتر فکر میکردم به این نتیجه میرسیدم هیچ کس اونقدر پاک نیست یا به خودم میگفتم نکه خودت خیلی پاکی
جدیدا برای انتخابای اشتباهم خودمو سرزنش میکنم برای ساده بودنم ساده فکر کردنم 
این که نمیخواستم از حالم کسی بفهمه به کسی چه ؟؟؟
جز اینکه بزن تو سرم کاری کردن مگه 
ملت ادا رفیق در میارن خو خواهر من به تو چه مگه تو توی زندگی من بودی ؟؟؟
گاهی وقتا شدیدااا دلم میخواد داد بزنم خدایااااا جمع کن ادمات رو 
تلاش بچه ها بیشتر یه هفته طول نکشید تا خودم نخوام نمیشه ولی نمیدونم تلاششون برای چیه 
بازم اهنگ غمگین بازم موندن توی اتاق خوبیش دستامه که دیگه نمیره تو دیواره خوبیش چشمامه که تا بغضم میگیره میسوزه و بسته میشه خوبیش بینیم که اگه روزی یه بار خون نیاد حداقل یک روز در میون خون میاد . خوبیش گلومه که از بس جیغام رو خفه کردم میسوزه 
زندگی شخصی چیزی نبود که گفتن داشته باشه حتی اونقدری هم اینا نمینویسم که کل امار زندگیم رو بگم 

حتی دیدن نی نی سمیه هم برام جز اور ترین اتفاق زندگیم بود دیگه داشت حالم از همه ادمای اطرافم بهم میخورد 
راست میگن انرژی منفی ام شرمنده ام که مثل باقی دوستاتون بچگی نکردم شرمنده ام که مثل اونا حرف نمیزنم شرمنده که مثل اونا نمیپوشم مثل اونا نمیام ببینمتون شرمنده ام که حوصله و اخلاق و عصاب و محبت ندارم شرمنده ام برای اینکه حالم از همتون بهم میخوره 
میگن من وقتی حالم بده مینویسم 
جالبه خیلی جالبه برای منی که نوشتن عین اب خوردنه این چیزا پشت سرمه برا منی که همیشه توی هر شرایطی یه کاغذا زیر دستمه و دارم مینویسم 
ثبت کردن خاطرات برام قشنگه 
هنذفری رو فرو کردم توی گوشم تا هیچ صدایی نشنوم خودخوری بود ولی دیگه حالم از همه چیز و همه کس بهم میخورد حالم بهم میخورد از مردی که قهرمان زندگی دخترش بود حالم بهم میخورد از این محدودیت قلبی و عقلی که برای خودم گذاشتم
نمیدونم چرا جدیدا زار نمیزنم فقط تا پای خفه شدن میرفتم و برمیگشتم 
راستی یکم تایپ کردن برام سخت شده برای همین نمینویسم زیاد ولی امتحان اخریم رو که دادم سعی میکنم بیشتر بنویسم 
به امید روزای بهتر
.
.
.
.
.
.
"زندگی شخصی تو مال تو زندگی شخصی من مال من ،اوک ؟؟؟
"من اینقدر دکتر دارم که دیگه دکتر نمیخوام برا پرسیدن حالم (:
"جمع کنین خودتونو و سایه تون رو از روی زندگی مردم 
"حواسش باشه تنفر وجودم به اتیش نکشونتت
"کاری ندارم بقیه چی صدات میکنن مهم اینکه دکتر اروم شدن من تویی

بودنمون 
خوب بودنمون 
با هم بودنمون 
مبارکمون 

 

امروز نفیسه استوری گذشته بود دختری که از ته دلش جیغ میکشید و دوستش رو صدا میزد چقدر درده هیچ جوابی نشنوی گریه کنی زجره بزنی کجاس جوابت ؟؟؟

زیر یه تن خاک ؟؟؟

انگار منم موقع فوت رفیقم دیده بودم این صحنه ها رو انگار درد منم بود که وقتی استوریش رو باز کردم قلبم لرزید 

راسته میگن رفیق خوب جاش اینجا نیست رفیقا یا خودشون میرن یا خدا میبرتشون خوب که فکر میکنم دیگه حسرت رفتن رفیقایی که دارن توی همین شهر و کشور زندگی میکنن رو نمیخورم حسرت اون رفیقی رو میخورم که نمیدونم خاک چه بلایی سر جسمش اورده

چقدر دورمون دخترایی ریخته که هیچ جوره ادم نیستن ولی مجبوریم کنارشون باشیم چقدر ساده بهم دروغ میگیم چقدر راحت هم رو میفرو‌شیم 

حافظی که میگفت به خدات توکل کن مگه خدا برای من انتخابی گذاشته خسته شدیم از ای اجبار های زورکی خسته شدیم از نبودن عزیزانی که خوبن

چرا همیشه خوبا برن؟؟؟ چرا بد رو نمیبری؟؟؟

دلم میخواد بعضی موقع ها جیغ بکشم رفیقی که کنار من راه رفت الان دیگه چشماش بسته است؟؟؟ تموم شد رویاهاش؟؟؟

مگه اونا دل ندارن مگه اونا مهم نیستن

رفیقت که بره زیر خاک با دیدن بطری اب معدنی هم یادش میافتی. کی میگه فراموش میشه؟؟؟تو میتونی ادمی که بیس چهاری باهات حرف زده از رویاش گفته کنارس راه رفتی باهات خندیده و... فراموش کنی اونم راحت؟؟؟

خداکنه هیچ کسی رفیق از دست نده

رفیقا دو دسته ان یا میکشنت (روحی) یا هم میمیرن (واسه درد شما) متاستفانه کم شده امار رفیق خوب کم شده کسی که نپرسیده بفهمه چته 

اون نمیپرسه چته برای خوب بودنت تلاش میکنه حال بدت رو نمیزنه تو سرت نادیده میگیره و به روت نمیاره اون رفیقه نه اونایی که هفته تا هفته میگن خوبی؟؟؟

رفیق اهل پیچوندن نی اگه پیچوندت بفهم رفیق نمیدونه تو رو براش اویزونی

دروغ نمیگه بهت باهات یه روعه تو رو خر فرض نمیکنه چون تیکه از وجود خودشی 

حسادت نمیکنه بهت برای موفقیت تو تلاش میکنه راه یادت میده 

رفیق بیرون رفتن نی پشت هم حرف جا به جا کردن نیست. میگن کوه پشت ادمه ولی رفیق دقیقا جلوی توعه 

چرا فکر میکنیم همیشه از پشت میخوریم در حالی که اونی که پشت سرت بود از جلوت رفته پشت سرت 

رفاقتا الکی شده ارزون شده مفتکی شده بازم صد رحمت به پسرا و رفاقتاشون خیلی دخترا که رفاقت رو کردن خاله بازی

گذشته از این حرفا جمع کنین این مسخره بازی رو 

 

 

 

 

 

"سگه تلاش کرد با بز رفاقت کرد بز قبول نکرد و با گرگ رفاقت کرد گرگ هم خوردش، به همین قشنگی بود که رفاقتا خراب شد" 

کسی جای اضافه نداره توی قلبش یکم از دردای قلبم بهش امانت بدم ؟؟

فشار فشاری که منو میبره تا مرز جنون تا مرز خودزنی تا مرز دیوونگی انگار همین صبح نبود که قلبم برای نفس کشیدن چنان می کوبید تا من نفس بکشم . هیجان زندگی کردنم برای قلبم خیلی زیاده برا عقلم درده

بازم نبودنت و گریه هام ؟؟؟ 

چند وقته رفتی ؟؟ از کی چشمای من گاه و بی گاه پر میشه 

خراب کردن دریامو ، رویامو 

ولی من که مثل اونا نیستم . هستم ؟؟؟؟

من زیر خرابه های زندگیم موندم تا بتونم خودم بی منت کسی بی فشار کسی اجر رو اجر بزارم خراب کردن ؟؟؟ فدای سرشون 

قلبم تو چته ؟؟؟ چرا اینقدر پری ؟؟ کیا پیشتن که بهت زدن ؟؟؟ چرا ول نمیکنی همه رو 

د لعنتی ها من هنوز ۱۴ سالمه هنوز حالم بده هنوزم غم از دست دادن دو سه تا رفیق مونده رو دلم هنوزم بدبختم شما چتونهــــــ 

چرا نمیزارین زندگی کنم چرا توی زمین خدا هم بودنم برا شما بدبختی 

خسته شدم 

خداااااا خسته شدم

میگم دنیات قشنگ نبود نگو بهم ایمان نداری 

داره سیاه و سفید میشی دنیایی که ساختی 

داره خراب میشه دنیایی که ساختم

بزرگی ؟؟؟  

بیا و بزرگی کن بگووووو دست از سر من و زندگیم و بدبختیم و ادمای زندگیم بد دارن سخته ؟؟؟ 

اصلا بگو فقط کاری با دنیام نداشته باشن 

رفته رفته بینیم قرمز تر شد و بغضی که توی گلوم گیر کرده بود شکست دویدم به سمت دستشویی و در رو قفل کردم و به در تکیه زدم بی صدا جیغ زدم بابت همه اون روزایی که نبود 
بابته همه روزایی که نیست و من چندین بار میمیرم
چرا نبود ؟؟؟ چرا هر وقت میرفت اتفاق بد میافتاد 
مگه چند نفری که وقتی هستی انگار کوه ارامش و امنیت و احساس قشنگ با خودت میاری 
جوری که هیچ کس جرعت نمیکنه چیزی بهم بگه اونقدری امنیت جانی و مالی دارم که وقتی اسمت بیاد هیچکی سمتم نیاد 
اشکام قطره قطره میرخت روی گونه ام 
با خودم حرف میزدم و مخاطبم اون بود 
شاکی ام ازت شاکی ام که نمیدونی کل زندگیمی شاکی ام که نیستی چرا بغلم نمیکنی چرا وقتی گریه میکنم تو اشکام رو پاک نمیکنی ؟؟؟
چرااا وقتی نیستی همه ی غصه های عالم میریزه سرم 
بی اراده دستم رو مشت کردم خواستم به سمت اینه ببرم که یهو یادم امد اینجا نه اتاق منه نه اینه دیوار اتاقم 
من خنگ بی تاب شبی بودم که همه بخوابن بتونم خودخوری کنم 
بین گریه ها خندیدم حتی وقتی گریه میکردم میخندیدمم قشنگ تر میشدم با اون چشمای قرمزی که پر اشک بود و میلرزید و بینی قرمزم مگه میشد زشت هم شد 
صورتم رو شستم و خشک کردم و امدم بیرون اثری زیادی از گریه نمونده بود فقط اگه کسی از نزدیک بهم نگاه میکرد شاید متوجه میشد
از شانس بدم مامان خواست قیچی برداره که مجبور شد خم بشه سمت من و دیدن چشمای پر اشک من و لحظه ای تعجب 
توی دلم گفتم اره مامانی ندیدی دخترت شبا با چشای قرمز میخوابه ندیدی اینقدر خسته شده که با این چشمام میاد جلو شما 
خسته شده از اتاق تاریکی که خودشو داخلش زندونی کرده 
خسته شده از پنهون کاری هاش 
نفس عمیقی کشیدم و خودم رو عقب کشیدم که به خودش امد و با لبخند دردناکی که جهنم رو دوباره به چشمام اورد به کارش ادامه داد با احساس خفگی به سمت اتاقم دو زدم و در پنجره رو باز کردم اینقدر نفس نفس زدم تا بلکه این بار بغضم نشکنه 
بی اراده مثل هر شب بهش پیام دادم 
داشتم چیکار میکردم ؟؟؟
مگه قرار نبود فراموش کنم ؟

با دوتا پیام حالت عوض شد ؟؟؟
یادت رفت ؟؟؟
دوست داشتن این شکلیه ؟؟؟؟
.
.
.
.
.

" مردم بسکه افتادم درس عاشقی را تو بیا بزرگی کن و استادم باش تا بلکه بتوانم این درس هم مانند بقیه پاس کنم " 

کاش اینقدر که به ما میگفتن درک کنین خودشون یکم درک میکردن 
معلمی که با گرفتن یک کلیپ و فرستادنش برای چند کلاس درسش رو تموم میکنه توقع درک چی داره ؟؟ ما هایی که باید چندین کلیپ رو ببینیم و یاد بگیریم و بنویسیم حق نداریم صدامو در بیاد ولی باید به معلمی که توی خونه است و حقوق خودشو میگیره با یه فیلم برای چندتا کلاساش درس رو میده حق داد 
دلم برای بدبختی خودمون میسوزه که وقتی دست از کتابامون بر میداریم دستا هامون بی حسه 
وقتی چشم از چندین فیلم درسی مختلف بر میداریم چشمامون سیاهی میره و دید درست نداریم 
اون معلم میدونه دانش اموز چه زجری داره میکشه میدونه تدریس انلاین سخته براش ولی از توقع خودش کم نمیکنه چرا یه بار معلم درک نکنه ؟؟ چرا میگن فقط دبیرا سختی میکشن ؟؟؟ 
جوابگوی مشکلات بچه ها کسی نیست ولی معلما ها هستن که میتونن راحت دهن چندین بچه رو با نمره هایی که کم میکنن ببندن 
دردی که موقع درسا دانش اموز میکشه رو نه معلم نه معاون و نه هیچ کس دیگه جز خود دانش اموز درک نمیکنه 
دانش اموزی که خودش مجبوره گاهی معلم خودش باشه تا بتونه درس هاش رو یاد بگیره 
اون معلمی که با بی رحمی نمره کم میکنه میتونه شبا درست بخوابه ؟؟؟ زجر کشیدن دانش اموزش رو میبینه و راحت سرش رو روی بالشت میزاره؟؟
واقعیت اینکه اگه بخوایم معلم رو درک کنیم دیگه کنترلی روی شخصیت خودمون نداریم 
چیزی که برای خودم پیش امده که کل فیلما تدریسا رو اینقدر دیدم تا یاد گرفتم ولی دور شدم از خانواده ارزش داره ؟؟؟
از خود واقعیم دور بشم ؟ مغز استراحت نکنه ؟؟
کدوم معلمی درک میکنه اخه ؟؟؟؟
معلمی که میاد سوال هایی میده که اصلا توی کتاب نیست ؟؟؟ از کجا بیاریم جواب سوالا رو 
حقیقت اینکه که دیگه مدرسه ام خونه دوم ما نیست جهنم ماست جهنمی که با وجود معلما ساخته شده 
حیف اسم زحمت کش که گذاشتن روی برخی از معلما 
دانش اموزی که سرش زیر میره برا نوشتن خون دماغ میشه حق درک نداره ؟ 
واقعا این تدریس مجازی و کرونا باعث شد خیلی ها شناخته بشن .
و واقعا حیف اون معلم زحمت کشی که برای بودن یک سری تازه وارد اسمش خراب شده 
همه ی اینا به کنار پول شهریه برای چیه ؟؟؟ مگه منه دانش اموز دارم از اب و برق مدرسه استفاده میکنم ؟؟؟ مگه من اونجا درس میخونم ؟؟ بیمه دانش اموزی ؟؟؟ برای چیه اخه ؟؟ مگه من مدرسه ام که بیمه بشم ؟ یعنی زمانی که سر کلاس مجازی ام یه اتفاقی بی افته برام بیمه دانش اموزی هستش ؟؟؟
باوا درک که هیچ شعور داشته باشیم توی زندگیمون ادم باشیم که اه و ناله هیچکسی پشتمون نباشه 
بخدا زندگی که نفرین و اه ناله پشتش باشه زندگی درستی نیست .
و این زندگی نیست که ما دانش اموزان داریم میکنیم 
.
.
.
.
.
" گاهی شعور مان رو به رخ دیگری نکشیم بلکه با شعور تصمیم به ثابت کردن شعورمان داشته باشیم "

دارم فقط فرار میکنم از خودم از گذشته ام خسته شدم اونقدری خسته ام که روی زانو هام بشینم و جیغ بزنم گوشیم رو پرت و کردم سرم رو با دستام گرفتم درد میکرد انگار کسی موهام رو میکشید 
سرم رو روی بالشت گذاشتم چشمای نمناکم انگار دیگه خواب نمیخواست حتی اون یه کم گیجی ام نداشتم فقط درد بود قلبم ، سرم ، دستام ، چشمام ، مشتای که کوبیده میشد دیوار دستای قرمزم بازم شروع مشت زدنام بود چرا امروز ؟؟؟؟ امروز که حالم خوب بود ؟؟ امروز که از همیشه اروم تر بود دستای قرمزم رو مشت کردم میسوخت و تیر میکشید 
خرسم رو بغل کردم و خودم رو خفه کردم 
متنفر بودم از هر چی که اسمه که هانیه است 
متنفررر بودم از گذشتی که یه لحظه ام ولم نمیکنه 
خدایااا چرا من ؟؟؟ چرا هر چی هانیه اس ریختی دور من ؟؟؟؟؟
دردت چیه اخه ؟؟؟ کم اذیت شدم کم دستام له شد کم شبا با درد خوابیدم 
اونقدر دستام درد میکرد که نمیتونستم تکونشون بودم متوجه صدای پیام ها بودم ولی الرژی گرفته بود به اسم هانیه زود واکنش نشون میدادم 
اشکام رو پاک کردم سرم رو توی خرسم قایم کردم کاش میفهمیدن چقدر من نابود شده ام 
کاش میفهمیدن وقتی ارومم باید ارومم بودنم تا این چرخه ادامه پیدا کنه 
بی اراده به موهام چنگ زدم دیگه حتی موهای بلندمم نمیخواستم 
هیچی نمیخواستم فقط میخواستم بخوابم 
توی بغل خرسم فقط اروم بگیریم گوشیم رو برداشتم از اون همه پیام شکه شدم ولی بازم بیخیال باز کردن شدم و گوشیم رو پرت کردم 
کاش میشد برای یه بارم که شده اروم بگیرم 
خرسم رو محکم تر بغل کردم و چشمای اشکیم رو بستم 
قرار بود بخوابم با درد دستام با درد سرم با درد قلبم من بیدی نبودم با این بادا بلرزم 
من دقیقا همون دختری بودم که بار ها بار ها جلوی همه اتفاقا ایستادم 
ولی این دفعه با گذشته زندگی میکنم نه با حال 
.
.
.
.
.
"خرس پشمالوی من امشب تو بغلم کن که به یک بغل جهت گریه نیازمندم "

اینقدر این چند روز روم فشار بوده که متنفر شدم از خودم و ادمایی که درک و شعور ندارن ولی از تو توقع خیلی چیزا دارن .

مامانم میگه کسی رو نفرین نکن واسه ی کارش ولی از خدا میخوام بلایی  که سر من میارن رو سر خودشون بیاد تا بفهمن زندگی جهنم و بهشتش چیه 

« من با همه فرق دارم » این جمله رو زیاد شنیدیم ولی اگه بخوایم کلی بهش نگاه کنیم یه دروغ بزرگه 

من با هیچ دختری فرق نمیکنم ، من به فکر خودمم و کاری که برام بهتر باشه انجام میدم و مثل تمام دخترا احساسات دارم 

وقتی روی پاهامون بلند میشیم یعنی به خودمون باور داریم وقتی زمین میخوریم و بلند میشیم میفهمیم تو هر سختی خودمون و خودمونیم 

هزار تا مثال دیگه که هر کدومش تجربه اس حالا شاید تجربه من با یکی دیگه فرق کنه ولی در دختر بودن من و اون شخص فرقی نیست 

اگه میگن خدا بین بنده اش فرق نمیزاره و تو ام خدا رو باور داری ولی میگی من با همه فرق میکنم داری به خودت دروغ میگی و شایدم دروغت رو با بقیه در میون بزاری 

حتی اون دختری که اخلاق پسرونه نشون میده تیپ پسرونه میزنه ته دلش یواشکی احساسات دخترانه داره 

اون یه دختره مثل همه دخترا فقط واسه یه سری مشکلات که فقط خودش دلیلشو میدونه یه تغییرایی تو زندگیش ایجاد میکنه این تغییر به معنی اینکه اون با همه فرق میکنه نیست 

حرف دیگه ای که هست اینه که چرا به یکی میگیم خراب ؟؟؟

ذهنیت ما خرابه نه اون شخص 

اون شخص امکان داره برای کنجکاوی یا هیجان یا برای تجربه یا شایدم به هر دلیل دیگه ای دست به کاری بزنه که اشتباه بزرگی کنه 

چرا نمیزارین خودش اشتباه خودشو جمع کنه حتما باید همه بفهمن اون چیکار کرده که هر جا میشینیم از کارش میگیم 

کسی که ازش میگه یه ذهنیت خراب داره 

زندگی شخصی هر فرد به خودش ربط داره مگه قراره فردا روزی تو قبر ما بخوابه 

با حرف زدن پشت شخص مورد نظر کاری میکنید که حرفا به گوشش برسه و اگه تا اون موقع تصمیم داشته از کارش دست بکشه کارشو ادامه بده ولی قبلش دقیقا وقتی حرفای پشت سرش به گوشش میرسه خورد میشه میشکنه 

درد میشه میره تو قلبش 

ادم باشیم ذهنیت درست داشته باشیم 

اگه هم جنس ما هم نباشه یکی از ماعه مهم ترش اینکه بنده ی خداست 

 

تا حالا شده از یکی بد بیاد ولی دلت براش تنگ بشه 
یکی بهت بد کرده باشه ولی دلت بخوادش 
اسمش که میاد دلهره بگیری 
از یکی متنفرم که در حال حاضر دوستش دارم و دلم براش تنگ شده و  ندارمش 
دلتنگی خیلی چیز عجیبیه حسرت میافته تو دلت برای دیدن خیلیا چه اونایی که رفتن زیر خاک چه اونایی که از کنارت غریبانه رد میشن 
بدترش اینکه که عکساش رو داشته باشی ولی خودش رو نه ویساش رو داشته باشی ولی صداش رو نه شماره اش رو داشته باشی ولی دل حرف زدن نداشته باشی 
حسرت میشه میمونه تو قلبت مثل یه درد 
کاش وقتی هستن ببخشیم که حسرت این رو نداشتیم که بودن ما نتونستیم ، اگه حرفی داریم با ارامش باهم بزنیم من و او که نمیدونیم تا کی زنده ایم تا کی میتونیم حسرت باشیم 
حتی اگه نمیخوایش حتی اگه حاضری نیستی باهاش حرف بزنی 
به دلش فکر کن به دلی که وابسته میشه دلبسته میشه دلتنگ میشه 
خاک که بریزن روش حسرت ده برابر میشه اون موقع نرو بگو ببخشتت ، حرف میزنی که چی بشه مگه تو اون موقع که بود باهاش حرف زدی که الان حرف بزنی 
میگن ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازه است 
ولی دیره الانم دیره 
گرفتار یه موضوعی شدم که با خیلی ها سرد شدم دقیقا همون خیلیا پریدن تو مرز فکریم من که کارم خط زدنه ولی الان دلتنگیم نسبت به بقیه نمیزاره کاری کنم 
الهه 
فائزه 
بابابزرگم 
سه حسرتی که تا عمر دارم همراه میمونه 
اینقدر حرف میزنم خودمم گیرم 
خودمم نمیفهمم چمه 
۱-اگه شما یکی بهتون بد کرده بود بعد از سه بار بخشش بازم تکرار کرد کارشو و تو ام اون رو دوست داشته باشی چیکار میکنی ؟
۲-اگه اون رو ول کنین ولی دلتون براش تنگ بشه چیکار میکنین ؟ 
میرین باهاش حرف بزنین؟؟  یا اینکه برش گردونین ؟ 
اگه اون قبول نکنه چی؟؟
به حرفاتون یا تجربه هاتون خیلی احتیاج دارم ؛
 
امسال اصلا حوصله درس خوندن رو ندارم نه اینکه نخونم ، میخونم ولی نمره ای که میخوام رو نمیتونم بگیرم
نمیفهمم از شیوه تدریسه یا واسه اینه که خودم وقتی درس میخونم حواسم جای دیگه اس 
اصلا نمیتونم نمره های پارسال رو با امسال مقایسه کنم 
از طرفی ام مجازی هیچی نمیفهمم 
مثل پارسال هم یه اقای معلم مهربون laugh برام درسام رو توضیح نمیده تا جایی که میتونم دارم سعی خودم رو میکنم بلکه نمره هام دوباره درست بشه 
از نمره هام خجالت نمیکشم حداقل میفهمم مقصر نمره هام خودمم 
ولی واقعا نمیفهمم کم کاری منه یا اینکه فشار درسا 
هر چی هست امیدوارم بهتر بشه یعنی یه جورایی از ۲۴/۸/۱۷
یعنی دقیقا شنبه ؛ اینقدر شیوه خوندن رو تغییر میدم تا بلکه نتیجه درستی ببینم 
فقط امیدوارم اونقدر از درسا دلم زده نشده باشه که نتونم کاری کنم
مشکل دیگه ایم که دارم نه نمیتونم سرم رو پایین بیارم یا نه میتونم رو شکمم بخوابم و کلی برای نوشتن درسا و خوندنش مکافات دارم 
واقعا نمیدونم اونایی که شرایطشون خوب نیست چه شکلی درس میخونن 
در کل شرایط سختی درست شده که واقعا نمیشه باهاش عادی برخورد کرد 
 
کلی ذهنم مشغوله واسه چرا هایی که نمیدونم کی به جوابشون میرسم .
دوست داشتم درباره رابطه حرف بزنم ، رابطه دوتا دوست ؛ 
هر چقدر زمانش کم باشه میتونه نابود شدنش بیشتر باشه چرا واقعا 
شاید خیلی ها نفهمن چی میگم ، ولی هستن اونایی که از دوستانشون یا همون کسایی که یه روز واس هم جون میدادن ضربه بخورن 
شاید اگه دوستی که هشت سال باهاش باشی پیام بده دلم تنگ شده بتونه دلیل خوب بودن روزت باشه حتی اگه به روی خودت نیاری ، حداقل میفهمی بهت فکر میکنه ، هر چقدرم کوچیک باشه ولی هنوز تو قلبش جا داری ؛ اون موقع به خودت افتخار میکنی به انتخاب درستت 
تو انتظار نداشتی از اون دوستت طبیعیه 
گاهی اوقات کسایی دستات رو میگیرن و بلندت میکنن که تو انتظارشو نداشتی 
ولی میدونی خوبیش چیه ؟ دوستت رو میشناسی حتی اگه اونی که دستت رو گرفته باشه دشمنت باشه تو میفهمی دشمنت از دوستت بیشتر هوات رو داره 
گاهی اوقات الکی خودتون رو زمین بزنید ببینین رفیقای واقعی دستات رو میگیرن اگه گرفتن به انتخاب خودتون افتخار کنید 
شاید وقتی اینا رو هر کی بخونه فکر کنه من یه رفیق واقعیم ، واقعیتش اینکه رفیقا با هم کامل میشن 
رفیق بودن خیلی حرفه 
نه اینکه رفیق بودن با هم بودن باشه نه رفیق داری هواشو داشته باش وقتت رو بزار براش ، ببین از چی ناراحته باهاش همدردی کن ، بغلش کن شاید اون برای فرار از درداش به تو پناه بیاره
 
اول از ماجرا های خودم شروع میکنم 
از کسی که براش خراب شدم ، برام خراب شد ولی پای نفر سوم وسط بود ، میخوام بگم اونقدر به هم اعتماد داشته باشین که نفر سومی نتونه خرابتون کنه 
یا رفیقتون نره زیر خاک ، اره سخته فکر کنی کسی که یه روز کنارت قدم زده ، موهاش رو شونه کردی ، سرش رو شونه هات بوده ، باهات خندیده الان زیر خاک باشه ، دنیا همین قدر کوچیکه شاید فردا نه من باشم نه تو نه اونا چقدر دوستی هاتون رو بدونین ، 
برات تلاش میکنه براش تلاش کن 
انتقام چیزی نیست که بخوای باهاش زندگی کنی یه جوری زندگی کن که نگی کاش این کار رو نکرده بودم
۵۰% زندگی همون از رفیقامونه که از همه چی خبر دارن . 
اون کار بدی کرد تو ببخش بزار تنبی بشه ولی ببخش به انتقام فکر نکن به تلافی فکر نکن اخه اون رفیقت یه روز کسی بوده که واسه حرف زدن باهاش دنیا رو بهم میریختی حاضر بودی جونت رو بدی 
دوست قدیمیت رو ول نکن اشکال نداره برو با ادم جدید دوست شو ولی اون قدیمیه رو ول نکن اون ۵۰% زندگیت که تو گذشته تو اتفاق میافته و رفیق قدیمیت کنارت بوده همش تجربه اس 
شاید متوجه بعضی از تغییرات نشین ولی زندگی تو کنار اون ساخته شده نامردی ولش کنی 
هر چی میفهمی برای اینده تو خوب نیست برای الان تو خوب نیست تاثیر منفی میزاره بیخیال شو
نکته دیگه هم که هست غروره بعضی ها رو هنوز دوست داریم ولی میگیم نداریم هنوز حواسمون بهشون هست ولی میگیم به ما ربطی نداره 
بخدا دنیا ارزش نداره
 
من الان دلم هنوز بیرون رفتنایی رو میخواد که کلی مسخره بازی میکردیم و هر کی از کنارمون رد میشد نگامون میکرد : من دلم نمیخواد کسی که یه عمر باهاش بیرون بودم مثل خواهر نداشتم بوده باهاش درس خوندم الان پشتش حرف باشه بگن فلانی رو دیدی چه خراب شده منم بزنم به بیخیالی
دلم همون رفیقی رو میخواد که همیشه بود ولی ندیدمش الان در به در در دنبالشم 
رفیقی که رفت زیر خاک ولی رفیقش نتونست بره سر خاکش
 
همه ما دردایی رو تو وجودمون حس میکنیم که میخوایم نباشه گاهی اوقات میگیم خسته شدیم 
مگه ما ۵۰% زندگیمون رو با رفیقامون نساختیم ؟؟ 
بزارین کنار غروری که مانع خیلی چیزا میشه 
رفیقت رو دوست داری بهش بگو اگه رفته برش گردون چون تو دوستش داری ، دوستت داشته باشه برمیگرده ، ولی نزار پشیمون بشی از کارایی که نکردی ، غرور به دردت نمیخوره دیر یا زود همین غرور میزنتت زمین 
نزار اونقدر دیر بشه که فقط نامه هاش یا عکساش یا نقاشی هاش رو داشته باشی چون تو هر بار که چشمم به هر کدوم از اون یادگاری ها بی افته کل وجودت دود میشه میره هوا 
 
من تغییر میکنم واسه همه ی اونایی که دوستشون دارم ولی نگفتم 
تو هم تغییر کن واسه همون رفیقایی که دوستشون داری ، باور کن محبت و ارامش و هم دردی از هم جنس خودتم میتونی بگیری
یادت باشه ۵۰% زندگیت رو رفیقات ساختن wink
 
 
 
 
 
 

حدود ده روز تا تولدم 

یه جورایی یادم رفته بود که همش ده روز تا تولدم باقی مونده . وقتی مامان گفت ده روز دیگه تولدته خندیدم و گفتم لباسم رو ندوختی که ، قشنگ ضد حالی که زده بودم رو میتونستم حس کنم . قبل اینکه ابان شروع بشه عکسام رو برای رفیقام فرستادم که بهونه نداشته باشن ، کاشکی اونایی هم که ندارن بگن براشون بفرستم laugh
تولد پارسال خیلیــــــ رمانتیک بود هر چی بگم کم گفتم چنان لب دریا فاز قدم زدن برداشته بودم که نگم بعدشم در حالی که سرفه میکردم میگفتم هوا سرد نیست که قشنگ لاف زده بودم پیشنهاد بستنی دادم indecision
بعد از خوردن ایس پک رضایت به برگشت خونه دادم و البته قسمت جذابش وقتی بود که داشتم پروفایلم رو عوض میکردم و زنگ خونه خورد به عادت همیشگی خودم بلند شدم و در رو باز کردم دایی امد داخل ولی وقتی نگام به در خورد خشکم زد مهدی جونـ(دایی) کیک دستش بود ولی برف شادی که از پشت بهم خورد کافی بود که از هپروت بیرون بیام دستام رو روی صورتم گذاشتم و مثل دختر بچه ای که مامانش رو گم کرده با جیغ مامانم رو صدا زدم که صدای خنده های همه بلند شد 
اون شب با تموم خوبی ها و بدی ها تموم شد ولی سرماخوردگیم تا چهار روز باهام بود و البته قسمت رمانتیک تولدم همین سرفه و آبریزش بینیم بود
نمیدونم امسال چی قراره بشه ولی میترسم واسه کرونایی که اگه امسال این موقع بگیرم و تولد امسالم بشه مثل همون بچگی که شبا گریه کردم یا شایدم اون شبی که داشتم گریه میکرد ساکت شدم تا بتونم جواب تلفن بدم 
اصلا دوست ندارم تولدم اتفاق بد یا خوب بی افته مثلا امسال هیچ استوری نزارم هیچ کیکی نباشه که شمع روش بخواد فوت بشه ؛ احساس میکنم وقتی ارزو میکنیم و شمع فوت میکنیم آرزو هامون رو دود میکنیم ، درست همون دود که بعد از خاموش شدن شمع بلند میشه . 
کاش امسال تولدم یه جور روز عادی باشه همون جور که من بیخیال دوختن لباس شدم و ترجیح میدم یه تونیک تو خونه تنم باشه
بگذریم 
دوست داشتم نظر بقیه رو بدونم راجب خیلی چیزا 
نوشتنم اینجا فقط برای سرگرمیه 
نظر همه برام مهمه 
 
 

گاهی زندگی میتونه به قشنگی یک دریا باشه همون قدر پاک ، با ارامش ، اروم 

گاهی اولین نوشته ها میتونه خاطره بسازه 

گاهی همه چی میتونه قشنگ باشه و گاهی هم به قشنگی قشنگ  زشت باشه 

مهم اینکه ما بتونیم زندگی رو گاهی از زشتی زشت به قشنگی قشنگ تبدیل کنیم